شمارش معکوس شروع شددددددددد
سلام پسرم
امروز دکتر بودم بعد از ویزیت گفت پنجشنبه برم بخوابم بیمارستان تا شما به امید خدا به دنیا بیایییی
منم کلی استرس گرفتم. خدا کمکمون کنه که راحت زایمان کنم و شما صحیح و سالم پاهای کوچیکتو تو این دنیا بزاری توام برای مامانی دعا کن.....انشاله همه چی خوب پیش می ره و شما با سلامت کامل پنجشنبه از دل مامانی می ای تو بغلش.
نمی خوام استرس داشته باشم ولی نمی شه آخه هم می ترسم و هم خوشحالم یه جوراییم ناراحت
دلم برای تکونات و لگدات تنگ میشه اینم یه دورانی بود برام که شاید تجربه اش نکنم دیگه یه کوچولو سخت بود ولی بی نظیر بود و دوسش داشتم .....................آره مطمئینم دلم برای این روزا خیلییییی تنگ می شهههههههه
از یه طرفم می خوام روی ماهتو ببینم ..ببینم پسرم شبیه منه یا شبیه باباییشه ..و بتونم لمست کنم و بغلت بگیرم و نوازشت کنم ...
در هر صورت با هر احوالی که دارم ثانیه شماری می کنم تا سه روز دیگه که ببینمت ...
فقط خدا می تونه بهمون آرامش بده و گذر لحظه ها رو برامون راحتر کنه به امید اینکه پنجشنبه 26/10/92 بهترین و زیباترین روز زندگی من و بابایی باشه....
آمیننننننننننننننننننننننننننننن