شروع 8 ماهگی
سلام مامانی
پسر گل من رفت توی 8 ماه
مبارک باشه گلکم
به امید خدا این ماهم خوب و سلامت پشت سر می زاریم بعدشم ماه دیگه و بعدش دیگه می آی تو بغلم ....خدا می دونه چقدر چشم انتظار اون روزم...
شنبه گذشته که می شد 25 آبان 92 با بابایی و مامانی(مامان من) رفتیم بهار کلی برات خرید کردیم. تقریبا همه چیزایی که لازم داشتیم رو خریدیم.
سرویس کالسکه ات هم گرفتیم گلم خیلی قشنگه مبارکت باشه عزیزم و امیدوارم خوشت بیاد و به سلامتی ازشون استفاده کنی.
چن روز قبلشم تخت و کمدت و سفارش دادیم فقط مونده فرش و پرده و لوستر که به امید خدا اونا رو هم زودتر می گیریم و اتاقت شما رو می چینیم بعدش ازشون برات عکس می گیرم می زارم تا یادگاری داشته باشی.
خدا می دونه خرید سیسمونی برای نی نی چقدر لذت بخشه ازت می خوام با اون دل کوچیکت دعا کنی که همه مامانای منتظر تجربه اش کنن.
خدا رو هم شکر می کنم که انقدر راحت یه هدیه به این بزرگی رو به من و بابایی داد. این یعنی خیلی دوسمون داره ما هم همیشه شاکرشیم و ازش می خوایم لیاقت بده مادر و پدر خوبی برات باشیم و تو رو هم همیشه سالم و صالح برامون حفظ کنه......
حالا بگم از شیطنتهات که هر چی بگم کم گفتم
تکونات طوری شده که انگار می خوایی بیای بیرون بعضی وقت ها نصفه شب که بیدار می شم می بینم داری تکون می خوری
یعنی شما خواب نداری که اینطور شب و روز اکتیوی مامان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا به داد من و بابایی برسه فکر کنم باید نگهداری از شما رو شیفتی کنیم
مامانی فدای اون تکونات عشق مننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
با هر ضربه و تکونت خدا رو شکر می کنم که این لحظه ها رو نصیبم کرد.دوسش دارم هوار تااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
می بوسمت کوچولوی نازنینم
بازم شکر به خاطر وجود تو و بابایی گلت که عاشقانه دوستون دارم