اولین مروارید پسملی
ا ین روزها ... گاهی صد بار دست هایت را می گیرم و نگاه می کنم . به ناخن هایش ، بند های انگشتانش و به پوستش نگاه میکنم و می بوسمشان ... انگار خدا را در مشت های کوچک تو پیدا کرده ام . به چشم هایت بوسه می زنم . به لبانت چشم میدوزم و به مروارید سفیدی که تازه مهمان دهان زیبایت شده. . با تو بازی می کنم و در آغوش می فشارمت. «آرام درگوشت میگویم می دانی چرا خدا تو رو به من داد ؟ برای این که روزی هزار بار ازاو تشکر کنم ...» سلام پسرکم الان که دارم می نویسم چشمای نازنینتو بستی و داری خوابای قشنگ می بینی. می خوام برات از یه اتفاق قشنگ ...
نویسنده :
مامان سمی
14:20